جدول جو
جدول جو

معنی آراسته شدن - جستجوی لغت در جدول جو

آراسته شدن
(مُ)
تزیّن. (دهار). ازدیان. تقین. تزتت
لغت نامه دهخدا
آراسته شدن
زینت یافتن مزین گردیدن آراسته گردیدن
تصویری از آراسته شدن
تصویر آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست شدن
تصویر راست شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ فَقْ قُکَ دَ)
آزاد شدن. رها شدن. رهایی یافتن. رستگار شدن. خلاص یافتن. رها گشتن. (یادداشت مؤلف) :
ناهید چون عقاب ترا دید روز صید
گفتا درست هاروت از بند رسته شد.
دقیقی.
مگر یک رمه نامداران سران
شود رسته از غل ّ و بند گران.
فردوسی.
چو پیروزگر دادمان دستگاه
گنه کار شد رسته با بیگناه.
فردوسی.
بدان رومیان بر ببخشودشاه
گنه کار شد رسته با بیگناه.
فردوسی.
چو شد رسته از جنگ برگاشت روی
تهمتن همی بود پرخاشجوی.
فردوسی.
وگر به پاکی و طهر و طهارت و عصمت
ز مرگ رسته شدی فاطمه بدی اندر.
ناصرخسرو.
قول و عمل چون بهم آمد بدان
رسته شدی از تن غدار خویش.
ناصرخسرو.
رسته شد از بار جهل هرکه خرد
جان و دلش را ستوده برهون شد.
ناصرخسرو.
راستی کن که اندرین رسته
نشوی جز به راستی رسته.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
مقابل آراسته شدن. رجوع به پیراسته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ سُ خَ)
خوش بیان: و در خواص (خواص زر) چنان آورده اند که کودک خرد را چون به دارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ وَ / مُرْوَ)
تزیین. آراستن. تقیین. قبن. تمویه.
- خویشتن را آراسته کردن، تصنع
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ بَ دِ قَ تَ)
مورد رغبت قرار گرفتن. مورد طلب قرار گرفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسته شدن
تصویر کاسته شدن
نقصان پذیرفتن کاهیدن، زیان یافتن ضرر دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراسته کردن
تصویر آراسته کردن
تزئین، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراسته سخن
تصویر آراسته سخن
خوش بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواسته شدن
تصویر خواسته شدن
مورد رغبت قرار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مزین شدن بکاستن مقابل آراسته شدن، مزین شدن (مطلقا) زینت یافتن آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
دافع عن كرامته
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
Bristle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
hérisser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
стояти дибки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
diken diken olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
шершавиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
کھڑا ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
গা ছমছম করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
kutetemeka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
털이 곤두서다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
jeżyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
逆立ちする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
לעמוד זקוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
खड़ा होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
berdiri tegak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
sich sträuben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
de haren rechtop zetten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
arricciarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
arrepiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برجسته شدن
تصویر برجسته شدن
ขนลุก
دیکشنری فارسی به تایلندی